دلم گرفته... میخواهم با تمام وجودم فریاد بزنم. در سکوتی گنگ و مبهم سرگردانم، چه راحت به دار کشیدن نهال غرور و جوانیم را . به کدامین گناه؟ بیش از پیش باید در سکوت فریاد زد. آری باید گوش آسمان از صدای سکوت کر شود ولی گوشه شنوا نیست !!! میمیرم آخر از شک بیجای زمین به قطره پاک باران... ای اتش جاودان با بیرحمی وجودم را میسوزانی مگر جرمم چیست مرا به کدامین فریاد متهم میکنی مرا که در سکوتی عمیق غرق شده ام ! ای آسمان مرا که روز و شب نگاهم به توست چرا نمیبینی ؟ پشیمانم نکن از دیدادت، انتظارت ... خدایا چه کنم با دلی که میدانی سرزمین تبداریست به امید رسا ترین فریاد در سکوت
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |